به گزارش شهرآرانیوز، درست در همان لحظهای که ثانیهها بیصدا میگذرند و یک خانواده با غمی سنگین به وداعی تلخ نزدیک میشود، زندگی جایی دیگر بیصدا نفس میکشد و دوباره متولد میشود و سرنوشت، سخاوتمندانه با مفهومی ساده، اما بزرگ گره میخورد: «اهدای عضو».
گاهی یک «بله» از زبان خانوادهای داغدار، معجزهای رقم میزند که میتواند لبخند را به لبانی برگرداند. اینجا، جایی فراتر از پزشکی است؛ جایی است که انسانیت، ایثار و امید با هم پیوند میخورند.
گزارش پیشرو، روایتی است از همین لحظات ناب؛ قصههایی از دل خانوادههایی که در اوج اندوه، چراغ چندین خانه را روشن کردند و معنای واقعی زندگیبخشیدن را بازتعریف کردند.
در بیمارستان، همهچیز بوی اشک میدهد. مادری، دستهای کوچک دخترش را در دست گرفته، دستهایی که حتی فرصت تمامشدن دفتر نقاشیهایش را هم پیدا نکرد. هنوز بوی عروسک محبوبش در اتاق میپیچد. سکوت دکتر از پشت شیشه پیداست. چشمهای مادر، اما دنبال نشانهای از زندگی میگردد، هرچند امید دارد تمام میشود.
سکوت اتاق با صدایی میشکند: «اگر رضایت دهید، قلب دخترتان میتواند در بدن کودکی دیگر بتپد.»
مادر میان بغض و اشک، نگاهی به همسرش میاندازد. پدر دیوار را چنگ میزند تا نریزد. سختترین تصمیم عمرشان است؛ اما میدانند پسرشان عاشق زندگی و بخشیدن بود.
آن شب، آن «بله» آرام، سرنوشت چندین خانواده دیگر را دگرگون کرد. صبح روز بعد، کودکی دیگر بدون نیاز به اکسیژن، نخستین نفس عمیق زندگیاش را کشید.
در اتاق سرد بیمارستان، قلبی کوچک، اما بیانتها کرامت را معنا کرد. حالا هر بار زنگ تلفن خانه آنها به صدا درمیآید، امیدی بینام از پشت سیم جاری میشود؛ امیدی به رنگ مهربانی دختری که دیگر هست، اما در جسم هزار کودک دیگر.
همه چیز از یک صبح عادی آغاز شد. صدای قهقهه پسر کوچکش علی، همچون همیشه فضای خانه را پُر کرده بود. اما چه کسی فکر میکرد غروب همان روز معنای زندگی یک خانواده را برای همیشه تغییر دهد؟ ماشینها، صدای آژیرِ آمبولانس، خطوط مانیتور… و قلب مادری که هزار تکه شده بود.
ساعتها، میان امید و یأس گذشت. هر بار از پشت شیشه اتاق احیا، نگاهی به چشمهای بسته علی میدوخت و زیر لب نامش را زمزمه میکرد؛ شاید معجزه شود… شاید! اما پزشک حتم داد: امیدی نیست، مغز علی دیگر پاسخی نمیدهد…
در بیمارستانی دیگر، دخترکی بیمار – که ماهها بود از درد و ناتوانی تنها گریه میکرد – قلب تازهای هدیه گرفت؛ قلبی که مادری شکسته، اما قوی، تقدیمش کرده بود.
یک خانواده، غمِ رفتن را گریستند و خانوادهای دیگر شیرینترین لبخند عمرشان را به معجزه علی مدیون شدند. همان شب، مادر علی، برای اولینبار صدای قلب پسرش را از پشت دیوارهای شهر شنید؛ جایی که زنده بود و میتپید.
مدیر واحد فراهمآوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهد در گفتوگو با شهرآرانیوز، میگوید: از زمان راهاندازی بخش اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی در این دانشگاه تاکنون، هزار و ۷۵۶ مورد مرگ مغزی ثبت شده که خانوادههای آنان رضایت به اهدای عضو دادهاند. این افراد با ایثار خود موجب شدهاند بیش از ۷ هزار بیمار نیازمندبهعضو، فرصت زندگی دوباره پیدا کنند؛ یا از مرگ نجات یابند یا از شرایط دشوار بیماری رهایی یابند.
دکتر ابراهیم خالقی افزود: از ابتدای پیوند اعضا در مشهد تاکنون، ۷۵۰ پیوند کبد، حدود ۲ هزار پیوند کلیه، ۱۵۰ پیوند قلب و حدود ۲ هزار پیوند قرنیه برای بیماران نابینا انجام شده که بسیاری از آنها بینایی خود را بازیافتهاند.
مدیر امور بیمارستانها و مدیر درمان دانشگاه علوم پزشکی مشهد نیز در گفتوگو با شهرآرانیوز، با تقدیر از خانوادههای اهداکننده، میگوید: هر سال تعداد موارد اهدای عضو و جلب رضایت خانوادهها افزایش مییابد، به طوری که موارد اهدای عضو از سه مورد در سال ۱۳۸۰ به بیش از ۱۶۰ مورد در سال ۱۴۰۳ رسیده است.
دکتر وثوقیمقدم ادامه میدهد: با هماهنگی میان دستگاههای اجرایی و نهادهایی چون آستان قدس رضوی، شورای شهر و شهرداری مشهد، اقدامات قابلتوجهی در مسیر فرهنگسازی این موضوع ارزشمند صورت گرفته و انتظار میرود رسانهها و فعالان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز در ترویج و نهادینهسازی این فرهنگ نقش پررنگتری ایفا کنند.
وی درخصوص توسعه ظرفیت مراکز درمانی مرتبط با پیوند عضو میگوید: تلاش داریم علاوه بر ارتقای ظرفیت در بیمارستان منتصریه، در بیمارستان امامرضا(ع) نیز شاهد افزایش توانمندی باشیم و جراحیهای پیوند قلب به شکل موازی انجام شود تا هیچ خللی در ارائه خدمات ایجاد نشود.
وی بیان کرد: در حوزههایی مانند پیوند مغز استخوان و سلولدرمانی نیز توسعه جدی دنبال میشود و بخش پیوند مغز استخوان بیمارستان امامرضا(ع) با همت خیّرین در حال ساخت است و بهزودی به بهرهبرداری خواهد رسید.
گاهی زندگی، درست در نقطهای که همه چیز به پایان میرسد، دوباره آغاز میشود. هر قلبی که میتپد، هر چشمی که دوباره دنیا را میبیند، روایتگر قصهای است از بخشش و انسانیت. چه چیزی میتواند زیباتر از این باشد که ردّی از بودنمان، حتی پس از رفتن، چراغ راه دیگری شود؟ این زنجیره زندگی با مهربانیِ امروز ما ادامه پیدا میکند؛ شاید فردا نوبت ما باشد که منتظر یک معجزه ساده باشیم.